وبلاگ شخصی حسین حسینی

۶ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

دیوار بخند ...

حکایت : جمعی را جکی گفتند ، بزرگی میانشان بود ، پس از مکث طولانی خندید ، گفتندش ای بزرگ چرا دیر خندیدی؟ فرمود : من دیر خوشم میاد.

آدمیانی هستند دقیقا مقابل آدمیان بالایی . بعضی از ماها کلا یکجوری هستیم که زود خوشمان می آید. یعنی اگر جک فسیل شده کپک زده دوران میرزا بختک خان شمس العینی هم تحویلمان دهید ، در درصد بالایی خوشمان می آید. برای همین هم میتوانیم به هر جک و لطیفه و نکته نغز و صحبت ظریفی روی خوش نشان دهیم. مراحل اینکار هم به این صورت است که اول جک بگفته شده را تا چهارپنج مرحله به صورت درختی و تودرتو تحلیل میکنیم و تمام زوایای قابل خوش آمدن را پیدا میکنیم. بعد یکدفعه خوش می آییم. اینجاست که اطرافیان با ذکر نکته " اینقدرم خنده نداشت " تمام مراحل درختی ما را از بنیان میکنند. ( یک نمونه استدلال درختی تودرتو را میتوانید در پست #پیتزای سبزیجات ببینید ) 

این زود خوش آمدن مزیت هایی دارد . مثلا با یک زیر و رو کردن یک ربعه اخبار و جراید میتوانیم دوساعت شاد باشیم. با دیدن یک کلیپ تکراری روزانه میتوانی کلی کیف کنیم. و بهتر از همه اینکه دراوج ناراحتی با کوچکترین تنوعی میتوانیم حال خود را عوض کنیم و راحت باشیم. 

ولی خب معایبی هم دارد.مثلا اینکه ما معمولا جک تعریف کننده های خوبی نیستیم یک جک بیمزه را با لحنی و صدایی و خنده ای بیمزه تر از آن طوری تعریف میکنیم که طرفمان عنقریب سکته زدن با چشمهایی که عمق خنده ما را میکاود و ذهنی که دنبال حتی سر سوزنی نکته خنده دار میگردد ، خیلی متین حالیمان میکند که بس است ... ولی خب با این شرایط فجیع اکثرمان هم هیچوقت کم نمی آوریم و همیشه در حال تلاش بیشتر برای خوراندن جکهایمان به گوش مفت همصحبت بیچاره هستیم...

د دوران مدرسه رفیق شفیقی داشتم به نام " مهرداد چمنی " که هرجا هست خدانگهدارش باشد... هروقت یکی از این جک ها برایش میگفتم اول چندثانیه دقیق نگاهم میکرد  ، بعد دست میگذاشت روی دیوار و با انگشتانش دیوار را قلقلک میداد و هی میگفت : دیوار بخند ... دیوار بخند ... خنده دار بود ... دیوار بخند ... . اینجا بود که تفهیم میشدم هرچه سریعتر راه افق را پیدا کنم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حسین حسینی

کله سحر ...

خیلی شنیده ایم که میگویند: " فلانی شب زودمیخوابه ، مث مرغ میمونه "

باز هم خیلی شنیده ایم که میگویند: " فلانی تا نصفه شب بیداره ، مث جغد میمونه "

* من حدس میزنم که وقتی ادیسون کمر همت بست و برق را اختراع کرد این دوجمله هم اختراع شدند. چون تا قبل از آن هیچ بنی بشری را پیدا نمیکردید که با چراغ زنبوری یا علاءالدین تا نصفه شب بیدار بماند و همه سر شب مثل مرغ میخوابیدند. 

یعنی در گذر زمان اگر خشک شدن علف های روی زمین گردن زرافه ها را دراز کرد و اگر کم شدن آب برکه ها قورباغه ها را دوزیست کرد ، میتوان گفت اختراع برق آدم ها را تبدیل کرد به جغدهای گنده ایستاده . که مثل جغد باهوشند ، مثل جغد خوب دقت میکنند و تنها تفاوتشان با جغد این است که جغد گردنش 360 درجه میچرخد !!!!

* اما ، اما ازآنجا که  در مملکت ما همه چیز یک طور دیگریست اینجا هم یک طور دیگریست. یعنی فقط برق نیست که مردم را جغد میکند : بلکه شیفت نگهبانی شب کار هست ، گریه به درگاه باریتعالی برای قطع نشدن یارانه ها هست ، شمردن تعداد صفر فیش های حقوقی هست ، تحلیل حرف های رئیس جمهور پیشین هست و البته طرح مکالمه " آبی مغزپسته ای رایگان ایرانسل از نصفه های شب تا دم دمای سحر " هست ، طرح اینترنت رایگان از ساعت 3 تا 7 صبح " هرچی میخوای دانلود کن "  هست ، امتحان های " یک شب بخون یک 20 بگیر " دانشگاه هست ، زذن اتک (attack) گروهی به صورت شبیخون گاز انبری به کلن (clan) رقیب هست ، فعالیت شبانه کانال های تلگرام هست . در قدیم ها هم که سیر کنیم کپی زدن کامل گام به گام بود ، آتاری و سگا بود ، کتاب های هری پاتر بود ، و یک چیزهایی هم بود به اسم " یاهو مسنجر " و " اینترنت دیال آپ " که ترکیب این دو با هم جغدهایی اوریجینال میساخت.

* این روزها خیلی ها به صورت بازه ای جغد میشوند ، مثل جغدهای فوتبالی ، جغدهای والیبالی ، جغدهای شاعر ، جغدهای سریالی ، جغدهای عشقولانه ای ، جغدهای تلگرامی ، جغدهای کش آف کلنزی . البته بعضی ها هم که به این جغد بودن عادت کرده اند به هر چیزی میچسبند تا جغدیت خود را حفظ کنند. مورد داشته ایم که جام جهانی و جام ملت های اروپا که تمام شده از سر عادت تمام شبکه های فوتبال را در آن بشقاب های ممنوعه جستجو میکند و  هر شب لیگ برتر گینه بی سائو را دنبال میکند و با خنده هایشان میخندد و با گریه هایشان می گرید و با تحلیل های بین نیمه شان ناسزا را میکشد به زبان الکن گینه بی سائویی. 

* یک عده هم هستند که اصطلاحا به آنها میگویند " برنامه نویس " . اینها جغد بودن را انتخاب میکنند و به آن افتخار میکنند. (لطفا با اینها کاری نداشته باشید!! خودشان قبول دارند خیلی بدبخت هستند ! )

* خلاصه حرف اینکه مردم جغد شده اند و دارند زمان دقیق " کله سحر " را همینطور میبرند عقب بدون اینکه خودشان بدانند. میبینم سال های آینده را که هرکس ساعت 10 صبح از خواب بیدار شود و برود دنبال کارش بگویند : " فلانی صبح بیدارمیشه ، مث آدمیزاد میمونه "

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حسین حسینی

عرض شانه ....

یک ضرب المثلی داریم میگوید: فاصله دهان و گوش چهارانگشته,ورژن امروزیش این میشود:فاصله دهان و گوش ۴.٨ اینچ اکسپریا یا ۵ سامسونگه.
 آن قدیم ها زمانیکه گراهام بل تلفن میساخت,دودستگیره جداگانه برایش ساخته بود که یکی را جلوی دهان میگرفتند یکی را جلوی گوش . بعدها سازندگان این دو دستگیره را یکی کردند و اسمش را گذاشتند گوشی تلفن که همه یک خصوصیت واحد داشت : اینکه فاصله گوش تا دهانش ثابت بود. ولی موبایل چه؟اول که آمد بزرگتر از اندازه کله آدم بود,خواستند کوچکش کنند,آنقدر کردند که شد اندازه دماغ (شما ترجیحا یک دماغ نقلی سربالای کوچک را در نظر بگیرید) که معلوم نبود گوشی را باید جلوی گوش نگه داشت یا جلوی دهان,جلوی هرکدام که بود به آن یکی فشار می آمد. دوباره شروع کردند به بزرگ کردن و نتیجه این است که میبینید. شش اینچی هایی که اولا یک دستی نمیتوان گرفت و باید دودستی نگهش داشت وگرنه ممکن است دومیلیونت بخورد زمین و دیگر بلند نشود,اگر هم نخواهی حرفهای دلت را به مخاطبت داد بزنی و میکروفون پایینش را جلوی دهانت بگیری , بلندگوی بالایش از سرت میزند بیرون و هر بلندقدتری میتواند حرفهای دل مخاطبت را بشنود. به شخصه کسی را دیده بودم که روی تبلتش قرآن play کرده بود و تبلت را گذاشته بود روی سرش,چشمانش را بسته بود و حسابی معنوی شده بود. ازش پرسیدم چرا روی سرت؟خب داخل جیبت هم همانقدر معنوی بودها!!!!! گف تو نداری نمیدانی,وقتی روی سر باشد صوت قرآن به اندازه عرض شانه از بالا به پایین به من وارد میشود,یکجوری که حس میکنی واقعا دارد بهت وحی میشود. خدابیامرز گراهام,عقلش به اینجاها دیگر نمیرسید.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حسین حسینی

سردار ...

در لابه لای داستانهای شاهنامه سرداری هست که پابه پای رستم درهمه جنگها حضور دارد وفرمانده قسمتی از لشگر است. سرداری به نام.توس . پادشاه زمان , لطف کیانی خود را به او میرساند و شهری برایش میسازد و او را حاکم آن شهر میکند,شهری که بزرگان بنام شهر توس میشناسندش. کاری به این ندارم که پهلوانیهای توس برای ایران زمین تا چه حد بود, نکته اینجاست که پس از گذشت هزاران سال وقتی که ایرانیان را شک.برداشته که اصلا رستمی بوده یا نه ,, وقتی نام اکثر شهرها و کشورها هزاربار تغییر کرده, هنوز اسم آن شهر طوس مانده ... هنوز در ضمیرناخوآگاه مردمان آن شهر یاد یک سردار بزرگ هست که از بین نمیرود . ازین مردان بزرگ کم.پیدا میشود ....
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسین حسینی

ناودان ...

ما ایرانیها مثل ناودان میمانیم ، یا از این سر پشت بام داریم می افتیم یا از آن سر!!! کلا سر پشت بام هستیم . نمیتوانیم وسط یک کاری باشیم. آدمیزاد هم یک ذاتی دارد وقتی حالت ناودان به خودش گرفت نمیتواند چیز درست حسابی از خودش بروزدهد ، مثل ناودان که همراه آبهایی که میبرد آشغال ها را هم میبرد ، آدمیزاد هم وقتی به افراط و تفریط افتاد بیشتر آشغال بر میگرداند تا محتویات درست و حسابی ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسین حسینی

سوسیس ...

الف- آیا نمیداند ما امتی هستیم که یک قرن است مثل موشی در خمره بدبختی افتاده ایم؟ خدا را میگویم. اگر میداند چرا هر روز گرمترش میکند؟ ( مثل این دانشجوهایی که میخواهند سوسیس سرخ کنند  ) هی زیر ما را زیاد میکند بلکه بپزیم . ولی ما همان امتی که گفتم هستیم و این گرماها تازه سرحالمان می آورد که برایش جک هم بسازیم. 

ب- از خانه آمدم بیرون همینطور که توی کوچه راه میرفتم گرما داشت از کف پاهایم میرفت تو و از کله و دهانم خارج میشد. حس لوله کتری بهم دست داد که از پایین بخار میرود و از بالا بخار میدهد. با این فرق که ما بخار نمیکنیم و فقط گرما داریم.

پ-حالا که روزه هم هستیم و شده ایم مثل یک رولت گوشت استوانه ای توخالی . فقط میترسم اگر کبریت جلوی دهنم بگیرم یک دفعه گر بگیرم و بشوم لوله آتشین.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسین حسینی