تا یادم می آید همیشه سفره هفت سینم قبل از عید بیشتر از هفت تا سین داشته ، ولی تا آخر سیزده کمتر از شش تا میشده...چون سیب و سمنو و سنجدش را همیشه میخورده ام. البته با اعتراض بقیه مواجه شده ام ولی مگر سفره نمی اندازند که محتویاتش را بخورند؟ آخر سفره ای که نشود چیزی از آن را خورد چه فایده ای دارد؟ برای همین هم کلا اینطور بوده که تا قبل سیزده نصف سفره هفت سین را میخورده ام،که غیر از سیب و سمنو و سنجد شامل شیرینی و گز و شکلات و اینجورچیزها هم میشود. البته سین های دیگری هست که میتوان جایگزین سین های از دست رفته کرد.مثلا یکسال که سین های سفره مادرم را خوردم جایش ساعت گذاشته بودم وسط سفره و البته خود سفره هم که حساب است. البته میتوان از سی دی و ساک و سوئیچ و اگر هم ساناز یا سپهر نامی هست، استفاده کرد. اما از وقتی با فاطمه سفره هفت سین خودمان را میچینیم فاطمه از هرچیزی یک قلم اضافه تر هم میگیرد و به این صورت از سفره اش محافظت میکند، به غیر از سمنو، من همیشه جلوی سمنو کم می آورم، یعنی یکی از آن خوردنیهاییست که تا مزه اش زیر زبانم میرود عنان از کف میدهم و تا آخرین ذره اش را نخورم ول کن نیستم، فقط هم سمنوهای یکجای بخصوص را قبول دارم، از خیابان حافظ به طرف میدان نقش جهان اصفهان که بروید وسطهای خیابان سمت چپ یک سمنو پزی هست که کل سال را سمنو میپزد، اصلا سمنوهایش فرق دارد با همه جا، یکجور مزه دلنشین خوبی دارد که آدم را دنبال خودش میکشاند، همیشه یک ظرف یک کیلویی آنرا قبل از عید میخرم،فاطمه سهم سفره اش را برمیدارد و من هم بقیه اش را، وقتی هم تمام شد میروم سراغ سفره فاطمه و وقتی خودش نیست با یک شبیخون دخل سمنویش را می آورم و اینطور میشود که سین های سفره اش را ناقص میکنم... فاطمه از سفره ناقص بدش می آید و من هم سعی میکنم با جایگزینهای پیشنهادی ام یکجوری ناقصی را جبران کنم، باشد که مقبول افتد...