وبلاگ شخصی حسین حسینی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فیسبوک» ثبت شده است

سه و نیم متر ارتفاع ...

در دوران ابتدایی هیچ وقت از زنگ ورزش و مخصوصا فوتبال خوشم نمی آمد ، دلیلش هم ساده بود ، فوتبال ابتدایی آن زمان ها یادتان می آید؟ معلم ورزش می آمد وسط زمین و حداقل 30 نفر بچه دورش جمع میشدند ، توپ را می انداخت هوا و مثل میگ میگ از آن وسط محو میشد. اولین بچه ای که پایش به توپ میرسید شوتش میکرد به منتها الیه سمت راست مدرسه ، تمام 30 نفر به سمت توپ حمله میکردند و دوباره اولین نفری که به آن میرسید شوتش میکرد به منتها الیه سمت چپ و دوباره همه میدویدند به سمت چپ.از بیرون معرکه که نگاه میکردید توپی نمیدیدید ، فقط 30 نفر میدیدید که به اینطرف و آنطرف حیاط مدرسه یورتمه میرفتند. معلم ورزش هم بالای ایوان صندلی میگذاشت ، تخمه میشکست و با لبخندی ملیح چنانکه گویی دارد " تام و جری " میبیند نشسته بود و با هرشوتی چشمش برق میزد و شعف در اندرونش جاری میشد. از چشمهایش میشد دید که مدرسه را بسان مرغداری و جمعیت دونده را بسان مرغ میبیند که هرگوشه ای دانه ای بریزی همه شان با هم حمله میکنند برای خوردن و همدیگر را زیر دست و پا له میکنند. ( اصولا مرغ دست ندارد ولی ازآنجا که مرغ ما ایرانیها یک پا دارد ، آن یکی پایش میشود دست !!! ) بهر حال این حرکت احمقانه به همین منوال چهل و پنج دقیقه ادامه داشت و سرآخر هم همه بچه ها میرفتند خانه شان  و از حظی که در فوتبال برده بودند پرحرفی ها میکردند !!!


اما من ، از همان روز دوم ورزش فهمیدم که فوتبال مدرسه با فوتبال بایرن مونیخ آن روزها فاصله های بسیار دارد و دور فوتبال را خط کشیدم و به تنها ورزش موجود دیگر مدرسه که همه لوازمش فراهم بود پناه آوردم یعنی بسکتبال. هر زنگ ورزش توپ بسکتبالی را که سه برابر کله ام بود برمیداشتم و با یک متر قد سعی میکردم بندازمش توی سبد سه و نیم متری . از دیدگاهی این حرکت هم احمقانه بود ولی خب تنها گزینه موجود بود ، تا آخر سال هم حدود هفت هشت نفر یک متری بودیم که سعی میکردیم ارتفاع سه ونیم متر را فتح کنیم.

نکته نخست : بعدها در راهنمایی و دبیرستان که اوضاع فوتبال بهتر شده بود به صحنه برگشتم و هرسال کاپیتان تیم کلاس و عضو تیم مدرسه بودم.

نکته دویم :  آن روزها فوتبال خودآموز بود ، کلاس فوتبالی نبود و تنها معلم فوتبال ما آقای پدر بود که در پارک توپ را برمیداشت و میدوید و ما هم باید به دنبالش آنقدر میدویدیم تا جانمان در می آمد و از بیحالی روی چمن ها بیهوش میشدیم ، آن موقع میگفتند ببینش از بس بازی کرد خسته شد ، حتما خیلی بهش خوش گذشته !!!


از همه اینها که بگذریم بزرگسالی ما هم زیاد تفاوتی با آن روزها ندارد ، یارانه میدهند همه میدوند بگیرند ، مرغ کوپنی میدهند همه میدوند ، داد میزنند تخفیف دو درصد همه میدوند ، رییس جمهور می آید همه میدوند ، اعدام میکنند همه میدوند ، فیسبوک می آید همه میدوند ببینند تویش چه خبر است ، اینستا می آید همه میدوند ، کلش می آید همه می دوند ، پوکمون می آید همه میدوند ، وایبر می آید همه میدوند ، وایبر میرود همه میدوند به سمت واتساپ ، واتساپ میرود همه میدوند به سمت تلگرام. 

 خوب که ببینیم همه میدوند ، تند هم میدوند ، سی درصد سود کلش مال دونده های ایرانی است ، پرمصرف کننده ترین کشور تلگرام ، ایران است. بیشترین معتاد از ایران است ، هر چیزی هرجا باشد همه میدوند ولی نمیدانند چرا. اما من هنوز هم همان کودک یک متری بسکتبالیست هستم ، هرکدام ازینها آمد دویدم ، زودتر از همه هم دویدم ، و وقتی دیدم همه میدوند دیگر ندویدم ، الان هم یکجایی منتظرم تا چند یک متری دیگر بیایند شاید با هم توانستیم ارتفاعی را فتح کنیم...



اضافه گفتار  : یک زمانی ما کلی وقت صرف میکردیم به پدر و مادر و نیاکانمان بیاموزیم که راهنمایی و دبیرستان چطوری با کلاسهای هفتم و هشتم و نهم تطبیق می یابد. حالا بچه ها همان وقت را صرف میکنند که بگویند چندم آنها همان راهنمایی و دبیرستان ماست. حس میکنم توی یک لوپ آموزشی گیر کرده ایم...


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حسین حسینی

گوشزد ...

بعضی وقتها میخواهم یک رفیقی میداشتم که بعد مدتها نظاره گری کارهایم سربزنگاه که داشتم تصمیم اشتباهی میگرفتم ، می آمد و میگفت : رفیق ، کلاهتو قاضی کن ببین چند مرده حلاجی !

حالا میگویم چرا! خودم هم بلدم به خودم بگویم ولی مثل خیلی های دیگر از خودم حرف شنوی ندارم ، نمیتوانم چیزی را که خودم به خودم میگویم قبول بکنم ، مثلا همه میگویند که ساعتت را جلو ببر تا همیشه از کارهایت جلو باشی ولی منکه میدانم خودم ساعتم را جلو برده ام همیشه بیشتر دیرم میشود.ما اینجور وقتها یک کسی را میخواهیم که بدون اینکه خودمان بهش گوشزد کنیم خودش بیاید و کاری برایمان بکند و بهمان هم نگوید که چه کرده . یا حرفی بزند برایمان که اندازه یک زندگی ارزش داشته باشد ، ازآن حرفهای پرمعنایی که توی این فیلم ها به هم میگویند ، الآن طوری شده است که از این حرفهای معناگرایی هم که توی فیسبوک و پلاس پخش میکنند ککمان هم نمیگزد و فقط رد میشویم ! کلا حرفها برایمان بی تاثیر شده ! اینجاست که میگویم یک رفیقی را میخواهم که حساب شده در یک زمان خاص بیاید بگوید : کجای کاری؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسین حسینی