اگر زاویه دیدمان را کمی کج کنیم و به این فکر کنیم که خارجیهایی که می آیند ایران از دیدن چه چیزهایی تعجب میکنند ، شاید خودمان چند برابر آنها تعجب کنیم . ( اصولا اینکه ایرانیهایی که میروند خارج از دیدن چه چیز تعجب میکنند ، قابل شمارش و قابل بحث نیست.  بیشتر باید دید از چه چیز تعجب نمیکنند. بنظرم به غیر از این مورد که آنها هم مثل ما دو دست و دو پا و دو گوش و یک کله و یک دهان دارند ، دوسه مورد دیگر بیشتر پیدا نشود که از آن تعجب نکنیم. ) بهرحال این خارجیها (که بیچاره ها ، خارجیهایشان ما هستیم ) می آیند  ایران چند نفر خارجی ببینند  ولی از بس تعجب میکنند قیافه هاشان روی حالت تعجب میماند و بعضی وقتها مجبور میشوید بهشان تذکر دهید که تم صورتشان را عوض کنند.چند وقت پیش یکی از همین قیافه ها البته ورژن ژاپنی اش را دیدم. پرسیدم چرا سوزن حالت تعجبش گیر کرده؟ ( بعد از کلی حرف زدن و ایما و اشاره و شکلک درآوردن توانست موارد تعجبش را یکی یکی به عرض برساند. )  حتما میپرسید مثلا از چه چیز تعجب میکنند؟  ( اگر هم نمیپرسید اشکال ندارد خودم میگویم. ) مثلا از رانندگیمان که نمیشود یک نفرمان یک خیابان را از اول تا آخر مستقیم برود. یا از سرعت گیرهایمان که اگر نباشند مصرف کمک فنر در کشور نصف میشود. یا مثلا از ماشین هایمان که کلا  همه شان شکل قوطی هستند ، فقط بعضیهاشان موقع ساخت نصفه کاره رها شده اند که بهشان میگویند وانت. یا مثلا از کارمندهای اداره جاتمان که پیشفرضشان روی اسکرین سیور (screen saver)  است و اگر تکانشان ندهید و بیدارشان نکنید کاری برایتان راه نمی اندازند. یا مثلا ازینکه اگر دهان آدم ها کونتور حرف مفت داشت ، کنتورهای ایرانی ها همه سوخته بود. یا مثلا ازینکه پنجشنبه عصر همه دارند توی جاده میروند ، جمعه عصر هم  همه دارند از همان جاده برمیگردند. یا مثلا چرا ایرانیها وقتی خارجی میبینند دورش جمع میشوند و یک چیزهایی به فارسی بلغور میکنند و همه باهم میخندند و وقتی فرد خارجی هم میخندد آنها بیشتر ذوق میکنند و روده برمیشوند از خنده. یا مثلا چطوری میشود آدم شلوار کردی و دمپایی و پیراهن یقه باز بپوشد بعد به تیپ توریست ها گیر بدهد که مثل امل ها آمده بیرون. 

در روز عروسی ام یک جفت دختر و پسر بوسنیایی ( ایرینا و وویا ) مهمان خانه مان بودند و چیزهایی دیدند که غلظت تعجب خونشان را خیلی زیاد کرد . این خارجیها برعکس ما ( که درگیر برج ها و ماشین های باحالشان هستیم ) وقتی میروند خارج بیشتر دوست دارند که درباره سنت ها و چیزهای عجیب غریب آنجا ببینند و تعجب کنند. ایرینا و وویا هم صاف آمده بودند وسط یک مجلس خانگی ایرانی و تعجب دان بدنشان دیگر جا نداشت. مثلا تعجب ازینکه چرا در مجلس مردانه صدای آهنگ تک تک سلولهای مغز را به فنا میدهد ولی همه دوتا دوتا نشسته اند و در گوش هم دارند کابینه رئیس جمهور را تحلیل میکنند.یا تعجب ازینکه چطور ایرانیها میتوانند یک دیس میوه بخورند و بدون حتی یک آخ کوچک یک دیس هم شام بخورند. یا تعجب از اینکه چرا در مجلس زنانه همه چادر رنگی به سر نشسته اند ولی هی به مهمان خارجی میگویند : take off your scarf . یا مثلا چطور میشود که 20 تا ماشین همه خیابانهای شهر را دور بزنند و آلودگی صوتی ایجاد کنند و ترافیک درست کنند و آخرش هم بگویند که " توی این شهر نمیشه یکم راحت بود!! "


اگر بخواهم تمام موارد تعجب زا را بشماریم عددمان از عدد اختلاس ها هم بالاتر میرود.فقط باید خدارا شکر کنیم که خودمان حواسمان نیست و هیچ تعجبی نمیکنیم ...