تا یادم می آید از زمستان بیشتر از تابستان خوشم می آمده ، نه اینکه اهل این حرفها باشم که دلتنگی های زمستان را به خوشی های دیگر فصل ها نمی دهم ، نه ... زمستان سرما دارد که من خیلی خوشم می آید ، گهگاهی برف دارد ، هوای بارانی دارد ، مچاله شدن زیر پتو کنار بخاری و شومینه دارد ، ادم مجبور است لباس گرم بپوشد و وقتی لباس زیاد پوشید میتواند لباس هایش را سِت کند تیپ بزند خوشتیپ باشد ، ولی تابستان چی؟همه اش گرم است و عرق زا ، آفتاب تا روزها تک تک سلولهای مغز آدم را بخار نکند ول کن نیست ، لباس هم که نمیشود هرچه بخواهی بپوشی یعنی در کل تیپ زدنش به درد کسانی میخورد که یک هیکل درست و حسابی ساخته باشند تا از زیر تیشرت اندامیشان عضله هایی که به قول خودشان فقط با ورزش بزرگ شده اند را نشان دهند ، با این گرمای زمین هم که باید تا خورشید آن بالاست توی دریچه کولر نشست و شبها هم آنقدر کوتاه است که هنوز نرسیده صبح میشود ، خانم ها هم که فکر نکنم دل خوشی داشته باشند با شکل پوشِشِشان ، تنها خوبی که میتوان گفت دارد اینست که برای بعضی ها تعطیل است ، ولی زمستان کلا فرق دارد احوالش ، توی هوای سردش یک لیوان شیرکاکائوی داغ خوردن آنقدر میچسبد که فکر نکنم خوردن شربت یخ توی تابستان بچسبد ، تا شربت یخ را خوردی شروع میکنی به عرق کردن که من یکی که پشیمان میشوم از هرچه چیزی خوردن است ... فعلن که زمستان دلنشینم دارد میرود ...


,,,,