الف- آیا نمیداند ما امتی هستیم که یک قرن است مثل موشی در خمره بدبختی افتاده ایم؟ خدا را میگویم. اگر میداند چرا هر روز گرمترش میکند؟ ( مثل این دانشجوهایی که میخواهند سوسیس سرخ کنند ) هی زیر ما را زیاد میکند بلکه بپزیم . ولی ما همان امتی که گفتم هستیم و این گرماها تازه سرحالمان می آورد که برایش جک هم بسازیم.
ب- از خانه آمدم بیرون همینطور که توی کوچه راه میرفتم گرما داشت از کف پاهایم میرفت تو و از کله و دهانم خارج میشد. حس لوله کتری بهم دست داد که از پایین بخار میرود و از بالا بخار میدهد. با این فرق که ما بخار نمیکنیم و فقط گرما داریم.
پ-حالا که روزه هم هستیم و شده ایم مثل یک رولت گوشت استوانه ای توخالی . فقط میترسم اگر کبریت جلوی دهنم بگیرم یک دفعه گر بگیرم و بشوم لوله آتشین.