ما آدمها همیشه یکی را داریم که برایش درد دل کنیم ، ولی هیچوقت آن شخص ، آن کسی نیست که ما بهترین شادیهایمان را در کنارش میگذرانیم و به طور عجیبی تمایل داریم که تمام خوشیهایمان با کسان دیگری باشد. این شاید در نظر اول به چشم نیاید ولی وقتی درست حساب کنیم میبینیم که آدمها را سه دسته کرده ایم ، دسته ای که بودن یا نبودنشان فرقی نمیکند ، دسته ای که اگر جشنی ، تولدی ، تفریحی ، گردشی باشد سراغ آنها میرویم و دسته ای که اگر گرفتاری ، غم و اندوه و ناراحتی باشد دنبالشان میگردیم. و خیلی هم سعی میکنیم که این دسته ها با هم قاطی نشوند. شاید میترسیم کسی که با او ناراحتیهایمان را گفته ایم در خوشحالیها و شوخیها رازهایمان را بیرون بریزند. شاید هم هروقت به چشم آنها نگاه میکنیم پس زمینه ذهنمان حس ناراحتیها را بر میگرداند و به همین دلیل ترجیح میدهیم در خوشیها نباشند. در این بین وضع وقتی بدتر میشود که خیلیهایمان وقتی گرفتاریم سراغ یکی میرویم و کمکش را در آغوش میگیریم ولی وقتی خوشی زد زیر دلمان کلا یادمان میرود چه کسی بود و چه کاری برایمان کرد. شاید اگر امتحان کنیم آن افرادی که پس زمینه ناراحتی برایمان میسازند هم در خوشی برایمان کم نگذارند ... شاید ...
پ ن : یکی از معمول ترین افراد دسته دوم (دسته ناراحتی ها) پدر و مادر و خانواده هستند که مشکلاتمان را آنها باید حل کنند ولی گردش و تفریح با آنها حال نمیدهد و با دوستان بیشتر خوش میگذرد ....