وبلاگ شخصی حسین حسینی

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

آل استار ...

در زندگی همه ماها همیشه هستند آدمهای رهگذری که می آیند ، خاطره میسازند و میروند. بعضی ها نقششان میشود تاثیر گذار و پررنگ ، بعضی ها میشود زود فراموش شو و کمرنگ. این خاطراتی هم که میسازند بالاخره یک روزی فراموش میشوند. ولی بعضی عادت ها برایمان میماند که کمتر کسی آنها را دارد و خود ما هم نمیفهمیم که اثر یک شخص فراموش شده است. مثل کسی که عادت دارد همیشه در خانه اش عود روشن باشد. یا کسی که عادت دارد هرروزصبح یک آهنگ خاص گوش دهد ، یا کسی که عادت دارد همیشه کفشهای آل استار بپوشد. یا کسی که عادت دارد موقع خواب همه برق های اتاقش روشن باشد. یا کسی که عادت دارد همه روان نویسهایش فونیکس باشد. یا کسی که عادت دارد دو لیوان و نصفی آب قبل از خواب بخورد.همه اینها عادت هاییست که وقتی آن آدم نقشش پررنگ بوده به خاطر او گرفته ایم و رویمان مانده و شاید تا آخر هم بماند بدون اینکه بدانیم در پس زمینه ذهنمان و در ناخودآگاهمان ، یاد این آدم با هرتکرار این عادت ، زنده میشود. بعد تعجب میکنیم وقتی که یک شب وسطهای خواب یکدفعه خواب آن آدم کمرنگ شده را میبینیم و با خودمان میگوییم این آدم خیلی وقت است که کمرنگ یا شاید بیرنگ شده ، من حتی درباره اش فکر هم نگرده ام پس چرا خوابش را میبینم؟ غافل از اینکه این آدم در وجود ما زنده است، مثل روز اول ، با هربار تکرار عادت ، تکرارش میکنیم ، فقط ذهنمان یادگرفته که او رابرای ما آشکار نکند...

پ ن : این موضوع خلاصی ندارد ، مگر اینکه عادتهایمان را بشناسیم و تغییرش دهیم. مگر اینکه ازین عادتها بدمان نیاید. بالاخره هرچه باشد ما با همین عادتهاست که شناخته میشویم و از بقیه متمایزیم...
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حسین حسینی

نود درجه عمودی ...

همه ما آدمها یک نوع مرضی داریم که کل عمرمان به گریبانمان چسبیده و ولمان نمیکند، آنهم مرض گیردادن است،که بسته به زمان،مکان یا شخص خاصی

یکدفعه عود میکند.  بلا استثنا همه مان هم داریم فقط درصدش فرق میکند،کوچک و بزرگ هم ندارد. مثل دی اکسید کربن همه جا پخش است.

 پدر سه ساعت جلوی تلویزیونی که راز بقا پخش میکند خواب است،تا پسر می آید فوتبال را بزند بیدار میشود و میگوید : ما از دست این فوتبال نباید توی این خونه آسایش داشته باشیم. 

سگ پاکوتاه  خانگی همه جا را بهم ریخته مادر قربان صدقه اش میرود،ولی به پسرش که نصف یک لنگه جورابش از در کمد زده بیرون میگوید :صبح تا شب من بروبم بسابم آقا بیاد خونه همه جا رو بکنه زباله دونی.

یقه شوهر از 90 درجه عمودی شده 70 درجه ،خانم یکساعت میگوید مثل کولی ها شدی  ولی به پدرش که با پیژامه و رکابی دوساعت رفته سرکوچه نان بگیرد میگوید : فدات شم که شکل بردپیتی.

رییس اداره چهارشنبه بعدازظهر مهر تایید را میزند پای پرونده ای که سه طبقه اضافه ساخته و نصف کوچه را گرفته،ولی شنبه صبح (که از مزخرفترین زمانهای هفته است) برای دستشویی یک متری یک خانه کلنگی جریمه میبرد.

آقای مسافر پول خرد ندارد و کرایه پانصد تومنی را هزارتومن میدهد،راننده بیست دقیقه درحالت وارونه و قفل فرمان بدست جروبحث میکند،ولی خانم مسافر برای همان کرایه تراول صدهزارتومنی میدهد و راننده تا ریال آخر برایش خرد میکند.

خانم مهمانی خانه پدرش که میرود کلا mute میشود،ولی وقتی خانه پدرشوهر میرود از گل های قالی هم اشکال میگیرد.


اینکه چرا اینطور هستیم را نمیدانم اما اینکه چطور میشود اینطور نبود را باید تمرین کنیم تا قبول کنیم هرچیزی فقط در نظر ما درست نیست،شاید روشهای مردم برای زندگی متفاوت باشد و برای خودشان کاملا درست،لازم نیس حتما ما خوشمان بیاید...


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حسین حسینی

همه ...

به نظر من تمام مشکلات ما ایرانیها در دو مورد خلاصه میشود : اول : هرکس فقط به فکر خودش است. دوم : هرکس فقط به فکر الانش است.

فرقی هم ندارد در چه سطحی باشیم ، دانش آموز ، دانشجو ، کارگرساختمان ، کارمند ، کاسب ، راننده ، مدیر ، نماینده مجلس ، وزیر.

اول : دانش آموز وقتی زنگ مدرسه میخورد به طرف در حمله میبرد و همه را زیر دست و پا میگذارد فقط به خاطر اینکه چند دقیقه زودتر برسد. دانشجو سر همه استادها کلاه میگذارد و همه درس ها را نصفه نیمه پاس میکند فقط برای اینکه حالش را ندارد درس بخواند. کارگرساختمان کیسه سیمانی که نصف پیاده رو را گرفته برنمیدارد فقط به خاطر اینکه مسیر خودش را سد نکرده است. کارمند کار مردم را راه نمی اندازد فقط به خاطر اینکه ( این خودش نیست که با هزار زور از مدیرش برای یک کار اداری یکساعت مرخصی گرفته و ) وقتش تلف نمیشود. کاسب قیمت هر جنس را هرروز به دلخواه تغییر میدهد فقط به خاطر اینکه هیچکسی نمیتواند جلویش را بگیرد. راننده وسط خیابان مسافر سوار و پیاده میکند فقط به خاطر اینکه خودش دیرش نشده و پشت ترافیکی که درست کرده نمانده است. مدیر حقوق چندصد میلیونی و وام بزرگ میگیرد و صدایش را در نمی آورد فقط به خاطر اینکه خودش مثل مردم زیردست دوسال منتظر یک وام دویست هزارتومانی نمانده است. نماینده مجلس از ائتلافی طرفداری میکند فقط به خاطر اینکه اگر آنجا باشد نفعش بیشتر است هرچند نفع مملکت صفر باشد.وزیر بودجه مربوط به یک کار را در کار دیگری خرج میکند فقط به خاطر اینکه آن کار دیگر برایش سود شخصی هم دارد.

دوم : دانش آموز فکر زودتر رسیدن الآنش است ولی فکر نمیکند که در راه این زودتر رسیدن ممکن است بخ ودش آسیب بزند. دانشجو فکرش را نمیکند که بعدا این علمهای یادنگرفته را باید پول بدهد و یادبگیرد. کارگر ساختمان فکرش را نمیکند که ممکن است خانواده اش در جایی دیگر به یکی از همین کیسه ها گیر بکنند و زمین بخورند. کارمند فکرش را نمیکند که خودش هم روزی کار اداری دارد و این کسی که معطلش کرده ، معطلش خواهد کرد. کاسب فکرش را نمیکند که شخصی که جنسی را گران به او فروخته برای جبران پول رفته اش جنس دیگری را به خود او گران میفروشد. راننده فکرش را نمیکند که وقتی یک روزی بیمار بود و در آمبولانس بود یک راننده تاکسی دیگر ترافیک کرده و نمیگذارد به بیمارستان برسد. مدیر فکرش را نمیکند که وقتی تمام سرمایه در جیب او باشد و مردم بی پول باشند دیگر شرکتی برای معامله نیست که او مدیرش باشد. نماینده مجلس فکرش را نمیکند که 4سال در صدر است و بقیه عمرش مثل بقیه مردم باید تاوان انتخاب اشتباه آنروزهایش را بدهد. وزیر فکرش را نمیکند که اگر امور مملکت نچرخد دولتش و خود او از بین میروند.

همه ماها بلا استثنا در هر مقامی که باشیم این دو انتخاب پیش رویمان است . فقط باید مال خودمان را پیدا کنیم ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حسین حسینی