یک زمانی بود چندسال پیش، که موز تاج پادشاهی میوه ها را بر سرداشت،ازهمه میوه ها گرانتر بود و کمتر خانواده ای توان خریدنش را داشت و اگر کسی در مهمانیهایش موز میداد یعنی پارویی داشت و خرمن پولی. آنقدر نقشش در کلاس مردم زیاد بود که مدعیان کلاس توی کوچه ها موز دست میگرفتند و با عشوه وناز پوستشش را میکندند و با نگاهی متکبر به چشمان از حدقه درآمده مردم ، گازش میزدند. کار به جایی رسید که برایش جک هم میساختند که مثلا یکی از فلان شهر (که اسمش با "الف" شروع میشود و با "صف" ادامه می یابد و به یک "هان" تمام میشود ) موز میخورد و معده اش تعجب میکند که این دیگر چیست؟ یا مثلا آنهایی که مهمانی میرفتند برای اینکه بگویند ندید بدید نیستند به موزهای مهمان دست هم نمیزدند.(حتی خیلی وقتها دماغشان را بالا میگرفتند و با ریشخندی به موز بدبخت نگاه میکردند که یعنی آن را در حد چغندری بیش نمیدانند) . چند سالی گذشت و دست روزگار موز را کرد ارزانترین میوه،حتی کدو حلوایی و بادمجان هم از موز گرانتر بودند،ولی وضعیتش فرقی نکرد. همچنان فلان شهریها تعجب میکردند و همچنان موزهای میزبان دست نخورده میماندند. الان هم که موز آن وسطهای میوه هاست و پادشاهی نمیکند همچنان همان اوضاع است،یعنی یکجور ارج و قربی دارد که بقیه ندارند،وقتی هست لوکس ترین است،حتی وقتی سیاه و له هم میشود شیرموزش میکنند و میشود لیوانی چندهزارتومن. بنظر این در ذات موز است که با ارزش باشد...
خوب که نگاه کنیم بعضی آدمها هم مثل موزند،تا پارویی دارند و بروبیایی، آن بالا بالاها پادشاهی میکنند،اگر هم ورشکسته شوند و همه چیزشان از بین برود چیزی از ارزششان کم نمیشود. اینها ذاتشان با ارزش است و قیمتشان را مشخص میکند،نه پولشان...